ـ

یک جایی توی فیلمِ "ولنتاینِ غمگین" سیندی می ایستد مقابل مردی که یک روزی عاشقش بوده و رک و راست میگوید "من دیگر عاشقت نیستم"، گریه میکند و غصه دار است و یکجای دیگر، دین را عاشقانه میبوسد و با لباس سفید قسم میخورد که در غم و شادی اش بماند و دوستش داشته باشد.

زندگی درست همینقدر غیرقابل پیشبینی است و ما آدمها دقیقا همین قدر پر نوسان.

یک روز شاید آدمی را دوست داشته باشیم و روز بعد شاید بودنش اصلا به چشممان نیاید، یک روز شاید انجام دادن کاری خوشحالمان کند و روز بعد شاید حالمان از انجام دادنش بد باشد و روزها و لحظه ها بگذرند و ما هر روز با نوسان و بلاتکلیفی جدیدی رو به رو شویم که شعله ی احساس تازه ای را در ما روشن کند.

مهم این است که دقیقا آنجا که باید، مثل سیندی تصمیم خودمان را بگیریم و یک لگدِ محکم بزنیم زیرِ هرچیزی که حالمان را بد میکند و بگوییم "دیگر نمی توانم" و برویم پی خودمان حتی اگر یک روزی عاشق بوده باشیم و محتاج و علاقمند

 

یکجایی باید سیندی درونمان حتی بعد از گذشت سالها، تصمیم خودش را بگیرد!

 

 

یه لگد محکم بزن زیر هرچیزی ک حالطو بد میکنه

زندگی در روزگار تیره

یک ,روز ,شاید ,سیندی ,  ,تصمیم ,باشیم و ,روز بعد ,بعد شاید ,میکند و ,است و

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

عیانِ دل آبیاری قطره ای تملیف سئو طراحی سایت افزایش ویو اینستاگرام (بدون ریزش) فروشگاه اینترنتی باباکدخدا مجله دکوراسیون داخلی، کابینت، بازسازی گم شده وبلاگ فروشگاه gplus جی پلاس بیسیم چی گرافیک